نوشته شده توسط : reyhane

 قاصدک عشق

قاصدک مسافر گلزاری بود که گل مریم آن گلزار فرایش خوانده بود. به گل مریم که رسید زبانش بند آمد.زیبایی همیشگی مریم و بوی خوشی که در فضا به مشام می رسید قاصدک را از خود بی خود کرده بود.  گل مریم که می دانست قاصدک از راه دوری فقط برای دیدن او آمده است خود را جمع و جور کرد و گفت: قاصدک سفرت چگونه بود؟   قاصدک محو تماشای مریم شده بود و چیزی نمی گفت. دوباره پرسید قاصدک! در سفر خطری تو را تهدید نکرد؟ اصلا برای چی اومدی؟ باز هم قاصدک ساکت ماند. دلش نمی آمد از خطرهایی که برایش پیش آمده بود برای مریم بگوید و او را نگران کند.  گل مریم با اخم ادامه داد:  حتما راحت سفر کردی! اما هیچ به ذهنت رسیده که از خودت بپرسی به من چی گذشته؟ می دونم که هیچی نمیدونی.  توی این مدتی که رفتی سفر من کلی چشم انتظارت بودم. چه شبهایی که نخوابیدم. اما می دونم که تو هر شب راحت می خوابیدی و حتییک روز هم به من فکر نمی کردی! به این که مریم بدون تو نابود میشه... بغض گلوی قاصدک رو فشار داد.اما مریم در حالیکه پشتش به قاصدک بود بی توجه ادامه داد: آره تو از اول هم عاشق من نبودی! فقط حرفشو می زدی. فقط این من بودم که عاشق تو بودم می دونم! تو همیشه منو به خاطر خودت می خواستی نه به خاطر من! حتی برای تو مهم نبود من از دوری تو چه حالی پیدا کردم! می دونی چرا؟ چون همیشه من عاشق تر بودم و می گفتم. اگه تو هم عاشق بودی می گفتی. اما چون هیچ وقت حرفی نزدی پس نمیتونی عاشق باشی...

بقیشو تو ادامه مطلب بخونید  



:: بازدید از این مطلب : 610
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reyhane

دانلود کتاب 504_essential_word

 

504

برای دانلود به ادامه مطلب برید  

 



:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 125
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : پنج شنبه 24 فروردين 1390 | نظرات ()